نمیدونم وبلاگ از کی اینطوری شد. که در واقع یه دفترچه خاطرات شخصی ولی آنلاین باشه. نه این وبلاگ به طور مشخص، چون من درسته که بعضی سرنخ ها توی متن بجا میذارم برای بعدا، ولی به طور کلی شکل محتوا عمومیه. اکثر وبلاگها منظورمه. احساس میکنم اونطور که باید و شاید مردم نمیدونن اینترنت چه جای خطرناکیه. حالا باید و شایدش هیچی، حتی خیلی کم هم نمیدونن. البته خودمون هم حتی بعضی وقتا یادمون میره. احتمالا خطرناکترین
چیزی که درجریانش هستن، اسمسهای تبلیغاتی و کلاهبرداریه که روی لینکشون نباید کلیک کرد. همینم تا چندوقت پیش نبود و همه زارت کلیک میکردن. باز یه فرهنگسازی سوسکیایی صورت گرفته در این زمینه و کلیکها کمتر شده، با اینکه از بین نرفته. بگذریم.هر مرحله رو که عبور کنی، مرحلهی بعدی خطرناکتره؛ ( درسته که دوباره واژهی خطرناک رو نوشتم، ولی دیگه درباره اینترنت صحبت نمیکنم ). یه جملهایی از پدربزرگی که من هیچوقت ندیدمش زیاد نقل میشه این دور و اطراف، اونم اینه که هرموقع راحت بودی، بدان و آگاه باش که مردی. البته از نظر فلسفی این جمله هم کامل نیست، ۵۰ درصدش میلنگه؛ ولی ۵۰ درصد ابتداییش، بسیار درست و کارآمده. خبری از راحتی و آسایش و آسودگی نیست.به طور پیشفرض اینطور به نظر میاد که اگه یه مرحلهی سخت رو پشتسر بذاری، خب وضعیت بهتر میشه دیگه. ولی این ساده نگاه کردن به ماجراست. وقتی از مناطق صعبالعبور بگذری، در واقع یک پک تجربهی جدید بدست آوردی، حالا با مجموع تجربیاتی که داری، برای مراحل بعدی که اینا پیشنیازش بودن باید آماده بشی. یعنی منطقیش هم همین درسته که عملا آسودگی رو باهاش خدافزی کنیم. ولی خب، ما ترجیح میدیم بخوابیم دیگه، مگه نه؟با سپاس از مدیریت جهان، باید بگم مصداق عبارت " خوف و ر امتداد...
ادامه مطلبما را در سایت امتداد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 18:32