[ عنوان به معنای " ای تویی که روان و جاری هستی " میباشد؛ در همینحال شما مجاز به هرگونه برداشت دیگر هم، هستید ]نمیدونم چرا به طور مداوم این رو فراموش میکنم که روابط، برای منافع شکل میگیرن. انگار میدونمش، ولی در موقع نیاز نمیدونمش. در موقع تصمیمگیری، تمرکزی روش ندارم و با تصورات فانتزی و گوگولی که آره این دیگه قراره تا ابد ادامه پیدا کنه محاسبات رو انجام میدم و این محاسبات، باعث بروز شادی و غم میشوند؛ که همهی اینها یعنی تقریبا به مصداق عینی اون عبارت مشهور و معروف " مثل خری که کتاب حمل میکند " بسیار نزدیکم.اگر ما سوادی بیابیم و در مسیر کاربردی ازش استفاده نکنیم که پس کاش سوادی نیابیم دیگه :)) اجازه بدین اندکی از عوارض بیسوادیموضعی بنویسم.وقتی که در وقت لازم، سواد رو خرج نکنیم ( با فرض اینکه با سواد هستیم ارواح شکم عمهی بزرگوارمان ) یعنی تصمیمی که گرفته شده نه از روی عقل، بلکه از روی غریزه و هیجانات آنی گرفته شده. میدونم، خیلی انگار جملهایی بود که بعدش باید بگیم، نه بابا؟ خودت گفتی؟ ولی لطفا تحمل بفرمایید.اون تصمیم با هیجان گرفته میشه و ثبت میشه توی ذهن به عنوان چکپوینت. یا نتیجه مثلا. حالا اگر ما فرداش بخوایم یه تحلیلی نسبت به شرایط خودمون داشته باشیم، دیگه نمیایم اون " نتیجه " ایی که گرفتیم رو مجدد بررسی کنیم؛ کاری که میکنیم اینه که نتایجی که تعدادی با عقل و تعدادی با احساسات گرفته شده رو نسبتشون رو میسنجیم و سبک و سنگین میکنیم. در صورتی که شاید اعتبار خود اون چکپوینتها زیر سوال باشه و نیاز به بررسی و دقت بیشتری داشته باشن. ولی خب حداقل ذهن من اینطوری کار نمیکنه، شما رو نمیدونم.برای درمان ماجرایی که خدمتتون عرض کردم، دو تا راه میبینم. یک: انقدر تمرکز رو ببریم بال امتداد...
ما را در سایت امتداد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 17:06