قبلا در این سیاهه نوشته بودم آدما عموما ادای دانستن در میارن. ولی به نظرم میتواند این سکه روی دیگری هم داشته باشد. شاید ادا نیست؛ واقعا میدونن، ولی عمل نمیکنن. راستش به نظرم اگر کسی درگیر اولی باشه، شانس بیشتری برای نجات داره. ولی خب دومی هم، کم منطقی به نظر نمیاد. حتی میتونم بگم احتمال بیشتری براش قائلم. ما هر روز خیلی چیز جدید یاد میگیریم. ولی آیا استفادهشون میکنیم؟ آموختههامون رو روی خودمون، زندگیمون و شرایطمون پیاده میکنیم؟ یا معتقدیم که ما بدون تحلیل درستیم؟این ذهنیت که نیازی به تغییر نیست و " من اصلا چرا باید تغییر کنم؟ همینم که هستم " که به نظرم نیاز به توضیح نداره چقدر جهالت پشتش خوابیده. ولی اینکه ما خودمون رو سوژهی تغییرات ملزوم، یا اصلا زمینبازی نمیبینیم، شاید چیزی فراتر از عدم احساس نیاز به تغییر باشه.به نظرم از نگاه اول شخص ما نشئت میگیره. اینکه ما عادت کردیم خودمون رو نبینیم. باقی چیزاییان که محل توجه ان. هرموقع آسیب ببینیم میفهمیم دیگه؛ در غیر این صورت تمرکزمون به هیچوجه روی خودمون نیست. حتی آموختهّهامون هم تا وقتی سوژهی احتمالیش " من " باشه بلا استفاده باقی میمونه.در حالت رایج ( که دورترین حالت نسبت به ایدهآله )، ما حتی رفتارهای دیگران رو هم بررسی نمیکنیم. نه خودمون نه دیگران. یا در واقع بهتر بگم، منشاشون رو بررسی نمیکنیم. ممکنه از خود رفتار یا نتیجهی اقدامشون ناراحت یا خوشحال بشیم؛ اما چرایی و جوانب دیگر اون اقدام رو بررسی نمیکنیم. که خب دست شما درد نکنه :))در حالت کمتر رایج ( ولی همچنان قابل یافت )، ما فقط رفتارهای دیگران رو بررسی میکنیم. البته همین بررسی هم در قریب به اتفاق مواقع، در حضور دیگران انجام میشه. در واقع غیبت میکنیم. به عنوان مثال میگ, ...ادامه مطلب
یه جملهایی نوشته بود، میگفت: " بهای هرچیز، زندگیایست که در قبال آن میپردازیم ".اصلا نمیدونم چطور باید این پست رو ادامه بدم و نظرمو دربارهی این عبارت بنویسم. به نظرم در عین حال که گویاست، گنگه. در عین حال که جامعه، ناقصه. در عین حال که پیچیدهست، سادهست.بذاریم فقط به اینکه لذت بردم ازش بسنده کنیم.درباره وضعیت فعلی هم اشارهی مختصری بکنم برای یادآوری در آینده بد نیست. برنامهایی که در چهارسال گذشته دنبال میکردیم با شکست روبرو شد؛ البته هیچوقت این شکست قطعی نخواهد بود و همیشه جای کار بیشتر هست، ولی دیگه دارم از ذهنم کنارش میذارم و میرم سراغ کارای دیگه. یه پروژه دیگه رو دارم شروع میکنم و امیدوارم تا ۶ ماه یکسال آینده به نتیجه ملموسی برسم بابتش. دیگه به نظرم نتیجهملموسلازم دارم میشم :))چیزای زیادی برای ترسیدن وجود دارن، چیزای زیادی برای نگرانی وجود دارن، ولی بهتره سعی کنم یا باهاشون کنار بیام، یا تمرکز رو ببخشم به مقولات دیگر.به هرحال، ادامه تنها چیزیست که فعلا، داریم. بخوانید, ...ادامه مطلب