حقیقتش اینه که به نظرم عنوان کل چیزی که میخواستم بگم رو شرح میده. وضعیت فعلی زندگی شخصیم اینطوریه. نمیدونم چه خبره. وضعیت، آبستن اتفاقات بد زیادیه. اما خب، شاید بد نباشن یا شاید نیوفتن.
درباره ابعاد دیگر زندگیم هم، وضعیت، همانند قبلیه. بوی ناموزونی میاد. یعنی علیالقاعده و علیالاصول نباید این بو بیاد، ولی خب، داره میاد دیگه به هرحال. و در واقع در حال حاضر، تمام ابعاد همینان. انگار داریم فصل عوض میکنیم و یه جبههی هوایی عجیبی پیچیده که تمام جوانب زندگیم رو در بر گرفته. سلامتی و شغلی و مالی و عاطفی و شخصی و روانی و همهش :))
و به طرز اعجاز انگیزی هم، رویهایی که در پیش گرفته شده در قبال این جبهه، به طور مشترک در تمام زوایا، سکوته. یعنی هیچکس هیچی نمیگه. همه ساکت و آروم و بیتوجه ( انگار که خبری نیست ) دارن ( داریم ) از کنارش میگذرن ( میگذریم ).
و این نشونهی خوبی نیست به نظرم. یعنی وقتی شما نسبت به چیزی هیجان داشته باشی، یا، اطلاعات داشته باشی و بدونی چه خبره، یا، اتفاق دگرگونکنندهی مثبتی باشه، دربارهش حرف میزنی صحبت میکنی. وقتی همه سر رو انداختن پایین و ادامه میدن، به نظرم یعنی هیچکس نمیدونه قراره چی بشه. همه دارن سعی میکنن با انکار، به خودشون بقبولونن ( نوشتنش نباید انقدر پیچیده میشد :| ) که خبری نیست و قرار نیست چیزی بشه و چون چیزی نیست، ما اصلا بهش نگاه نمیکنیم.
در صورتی که شما وقتی به چیزی نگاه نمیکنی، یعنی دقیقا میدونی که اون چیز وجود داره وگرنه چطور میتونی بهش نگاه نکنی؟ یعنی واقعا اگر نمیدونستی که چیزی هست، احتمالا تصادفی هم که شده یبار از جلوی چشمت میگذشت. وقتی بهش نگاه نمیکنی، یعنی میدونی که چیزی وجود داره که نباید بهش نگاه کنی.
مجهول و مجهولات معمولا ترسناکان؛ اینکه نتونی محاسبه کنی و آماده باشی، ناخوشاینده؛ اما خب روشهای زیادی برای رویارویی باهاش هست. اینبار ولی، همه انکار رو انتخاب کردن. انکار چیز عجیبیه؛ و عجیبتر اینکه تا دقت نکنیم، نمیتونیم بفهمیم داریم چیکار میکنیم. باید بشینیم با خودمون حرف بزنیم دربارهش. یا رفیقی که مثلا بهمون بگه چه خبره و بهمون زاویه دیدی بده که نداریمش. ولی خب، آدمای مسخرهایی هستیم. خیلی سطح پایین.
ایشالا که رنگین کمون پیش رو باشه. یا اصلا هرچی که خیره، من نمیدانم.
امتداد...برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 63