امسال هم که نور علی نور. از این به بعد من جایی برای درد و دل ندارم جز اینجا.
به من میگه « منو نقل مجالس نکن ». منو نمیشناسی؟ نمیدونی من چجوری آدمی ام؟ نقل مجالس؟ من آبروتو میبرم؟ تو نبودی میگفتی من بدون تو نمیتونم؟ نبودی میگفتی خوب بخور من حالا حالا ها باهات کار دارم؟ اصن نمیتونم باور کنم اونی که این حرفا رو میزد دیگه نیست.
انقدر واقعی بود همهچی که نمیتونم باور کنم اون موقع داشتی دروغ میگفتی. برای خودم بهتره فکر کنم تغییر کردی. آدم بهتری دیدی، شرایط بهتری، هرچی. ولی اینجوری باورپذیر تره تا اینکه فک کنم همون آدم حالا به من میگه « دیگه حسی بهت ندارم ».
هر دلیلی و هر ماجرایی پشت این اتفاق باشه، فرقی نمیکنه. چیزی که مهمه اینه که من از اینجا به بعد رو تنها ام. برای منی که همهچیمو با تو میدیدم، یه خورده سخته، ولی خب چارهایی نیست.
فک میکنم راهی وجود داشته باشه بتونم هنوزم باهات ادامه بدم، عکسی، عروسکی، مجسمهایی یا حتی رویایی از تو، میتونه با من همخونه شه و حتی راجع به سلیقهت توی چیدن وسایل هم نظر بده.
میتونم باهم بحثای سیاسی اعتقادی هم بکنیم، میتونیم با میثم با هم بزنیم تو کار پخش پوشاک؛ یه برنامههایی هم برای اون داشتم؛ میتونستیم کارای جالبی با هوش مصنوعی بکنیم. حتی به کمک خود تو.
یا پدرت، یا حتی تدریس مادرت. من بیشتر از یه عمر با تو کار داشتم اما، نخواستی. فکر کردی من چون پول درست حسابی ندارم نمیتونم زندگی درست حسابی هم داشته باشم. منم که خوراکم بهانه دادن دست تو بود؛ یدونهشونو گرفتی و پیرهن عثمون کردی.
همهی اولینها و زیباترین لحظات زندگیمو همهچی مو با تو تجربه کردم. ممنون بابت همهشون.
فقط بهم بگو از این به بعد با چه امیدی سیگارو ترک کنم؟ کارایی که میزنم و به کی نشون بدم؟
نمیخوام ببخشمت ولی دلم نمیذاره از تو چیز بدی توش بمونه.
امتداد...برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 174