به طرز اعجازانگیزی تا آخر سال سرم شلوغه و از اون اعجازانگیز تر این سه ماه آخر بسیار تعیین کنندهس. برای همهچی.
بخاطر همینه که نمیرسم بیام خیلی اینجا، ولی دلم اینجاست. میخوام بیام کلی حرف بزنم. حداقل با خودم. این روزا تقریبن هیچکس به حرفای درونم گوش نمیده و حوصلهشو نداره. هرچی هم جلوتر برم این وضعیت بدتر میشه. آدما دوست ندارن باهاشون مخالفت کنی و من کلاً برای موافقت ساخته نشدم.
مثلا خیلی وقته درباره خوابام به هیچکس چیزی نگفتم؛ با اینکه تقریباً هرشب خواب میبینیم و حداقل یکی در میون کابوسن. کابوسایی که قبلا فکر میکنم دربارهشون با هم صحبت کردیم؛ انقدر طبیعی و عجیبن که فکر کردن بهشون هم برام ترسناکه. کاملا با شرایط دنیای من سازگاری دارن و بر اساس واقعیات شکل گرفتن. باور کنین یا نه، میترسم ازشون....
اما نیومدم که اینارو بگم، میخوام بگم، امروز که اواسط آذره، به آخر سال امید زیادی ندارم. ولی اگر دو سه تا چیز اونجوری که باید جلو برن، عملا برگ تازهایی تو زندگی من رو میشه، که خب این خیلی استراتژی هارو ممکنه تغییر بده. خیلی هیجان دارم برای این ورق ( اگر بتونم به جایی برسم که ورق بعدی رو هم ببینم البته : ))) )؛ ولی در آن واحد خیلی امیدی ندارم براش. منظورم اینه که خیلی راه سخت و دشواری به حساب میاد رسیدن به اون مرحله. چندین مانع عجیب داره که، خیلی خوشبین نیستم دربارهشون؛ ولی قطعا تلاشمو خواهم کرد.
چند روز پیش که اینترنت نبود، داشتم تو قدیم دست و پا میزدم که یه چیزی پیدا کردم تحت عنوان " فال تبتی ". اگه سرچ هم بکنین به همین نام و با همون محتوا من دیدم که چند جای دیگه هم گذاشته بودنش. چهار تا سوال داره، و سه تا از سوالاش ( سه سوال اول ) به صورت معجزهآسا برای من عین واقعیت بودن.
یعنی قشنگ پاییز شدم وقتی خوندم جوابارو. یه رنگ زرد داره تو سوالاش، این رنگ زرد قراره دهن منو سرویس کنه : ))) اگه وقت خالی داشتین پیشنهاد میکنم چهارتا سوالشو جواب بدین؛ نمیدونم چقدر ریشهی روانشناسی داره و درست تلقی میشه یا نه، ولی به نظر من که خیلی جالب بود.
زرد دوستداشتنیِ دوستنداشتنی!
امتداد...برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 160