ولله پاره شدم انقدر خوابشو دیدم. یبار رفتم خونهش که یه طبقه بالای خونهی مامانش ایناس. منو قایمکی راه میده تو که مثلن امشبو یه شام بده بخورم نمیرم راه دوره. یبار خواب میبینم من خونه گرفتم اون اومده پیشم. یبار دوباره توی یه شرکت دیگه همکار شدیم. یبار میگم بهش که دوستش دارم. یبار نمیگم بهش. یبار حالش بد میشه میریم بیمارستان، از تو ولیعصر هم میریم!
میتونم خوابا رو تا چند ساعت بعد از اینکه دیدم به جزئیات تعریف کنم. مثلا دیشب اینجوری بود که یه دفعه مامانش میاد تو و منو که قایمکی اومده بودم میبینه. بعد مسیر به یه سمتی میره جلو که من ابداً فکرشو نمیکردم. یه دفعه این شکلی میشه داستان که من نشستم دارم با مامانش درباره ازدواج صحبت میکنیم. یه دفعه ماشین لباسشویی شروع میکنه راه رفتن تو خونه :|
بعد باباش هم میفهمه یه خبری هست بالا خلاصه دیگه همه میفهمن که من اومدم. میریم تو حیاط داریم صحبت میکنیم که آره بخدا ما پلنمون جدیه، بعد همه راضیان انگار مشکلی وجود نداره اصلاً! بعد خودشم اومده بغل من چسبیده بهم جلو بابا مامانش :| یه جوری هم داره با باباش صحبت میکنه که آره این همونیه که دربارهش باهاتون صحبت کردم.
حالا همهی اینا رو من در صورتی دارم خواب میبینم که اون کسی بوده که رابطهمونو از بیخ حذف کرده. این مغز من اگه **خل نشده، چی شده پس؟ داره قهقرا میره دیگه کار نمیکنه مغز.
از طرفی خسته شدم انقد نتونستم تمرکز کنم، همیشه فکرم درگیرشه. از طرفی همین درگیریها نتیجهش میشه بیحالی و ناراحتی و بیانگیزگی. به صورت ضربدری دارم آب میشم : ))))
آقای انوری زحمت میکشن و میفرمان که:
ای دیر بدست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتیچون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتیزان پیش که در باغ وصال تو دل من
از داغ فراق تو بر آسود برفتیناگشته من از بند تو آزاد بجستی
نا کرده مرا وصل تو خشنود برفتیآهنگ به جان من دلسوخته کردی
چون در دل من عشق بیفزود برفتی
بستنی نبودیم که شدیم خداروشکر.
امتداد...برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 99