فواصل مغزی

ساخت وبلاگ

من یه دوستی دارم ( داشتم؟ ) به اسم الف.ی. این آقای محترم، از دبستان با من بوده. به طور دقیق از اول دبستان. از اون دوستایی بود که روز اول مدرسه نشستیم رو صندلی همدیگه و دوست شدیم. خیلی انتخابی دخیل نبود.

بر حسب اتفاق خصایص مشترکی داشتیم، چه ظاهری چه باطنی. جفتمون فرزند اول یه خانواده‌ی چهار نفره، جفتمون درس خون، جفتمون هم مثبت هم شیطون، جفتمون فوتبالمون خوب بود تو مدرسه، جفتمون تیزهوشان میرفتیم، وضعیت خانواده‌ها شبیه بهم، جفتمون با سرعت میدوییدیم و کلی خصایص ریز و درشت شبیه بهم دیگه.

این شد که ما دوست موندیم. تا دوم راهنمایی. بعد محله‌شونو عوض کردن رفتن اونور شهر و ما دیگه تقریباً از هم بی‌خبر بودیم تا دانشگاه. که افتادیم یه دانشگاه. تصادفی همو دیدیم و دوباره رابطه پیدا کرد تا همین چندشب پیش.

همون چندسالی که تا دانشگاه همو ندیده بودیم کافی بود تا یک دنیا تفاوت بینمون به وجود بیاد. از اونجایی که شرایط خانوادگی تقریباً یکسانی داشتیم، این همه تفاوت به نظرم عجیب میومد ( میاد؟ ). ولی خب انقدر زیاد و فاحشه که نمیشه انکارش کرد.

( اینجا هشت پاراگراف مطلب دیگه نوشته شده بود، که بعد به این نتیجه رسیدم دلیلی برای ثبتشون وجود نداره، پاک کردم. قرار بود این پست درباره‌ی چندشب پیشی که اشاره کردم باشه، ولی مهم نیست. فلذا این پست رو طور دیگه‌ایی ادامه میدیم. )

این آقای الف.ی هم سن منه. شاید دو ماه اختلاف مثلاً. با وجود همه‌ی تفاوت‌هایی که داریم، کلاً گونه‌ی بشر شباهت‌های بسیار زیادی هم باهم دارن. از جمله مدل، تکنیک و ساختارهای ذهنی و حل مسائل یکسان، روندهای فکری یکسان و پلتفرم ( کالبد ) یکسان.

حتی توی این مورد خاص بین من و آقای الف.ی حتی تا حدود زیادی شرایط یکسان. اما باز هم اینا هیچکدوم به خروجی‌های یکسان منتهی نشدن. یه بحثی هست به اسم برتری خفیف (‌ از این کتابای موفقیت و ایناس )‌ ( مثل کتاب اثر مرکب، عادات شگفت انگیز، سی‌دقیقه‌ی طلایی و ده‌ها عنوان دیگه که شبیه همن و مطالب یکسانی دارن ) که صحبتش اینه که شوما یه کار کوچیک رو وقتی عادت خودت قرار بدی، تو دراز مدت تاثیر شگرفی میبینی.

کلیت صحبت درسته، ولی چیزی که میخوام بگم اینه که کوچیک‌ترین تصمیمات ذهنی ما، جوری آیندمون رو تکون میده که اگه بتونیم از بالا به کل مسیر نگاه کنیم برامون غیر قابل باوره.

این پست خیلی داره بی‌خودی طولانی میشه و باتوجه به تغییر موضعی که وسط صحبت اتخاذ شد، حتی داره بی سر و ته میشه، ولی میخوام با یه پیشنهاد کوتاه به خودم این بحث رو تموم کنم که بعدها یادم بیاد دوباره.

ساده‌ترین راه برای شروع تغییرات صحیح، انتخاب آدم حسابیا به عنوان دوسته. لطفا دوستات رو ( اگر اصلاً دوستی داری ) گزیده انتخاب کن و اجازه ندی هر آدمی زمانتو بگیره. چیزایی که وارد مغز ( به خصوص یه مغز فعال ) میشن به این راحتی‌ها بیرون نمیرن. اجازه نده هر آدم بی‌خودی، مواد خام بی‌خودی برای مغزت تولید کنه.

لطفاً‌ تنهایی رو به جون بخر، ولی برای مغزت دردسر درست نکن.

امتداد...
ما را در سایت امتداد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : veergoul بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 2:41